محرم



را میتوانید به سادگی با لینک مستقیم از سایت نکس لود دریافت کنید و در مدرسه از آن استفاده کنید . ناخن ، عضوی که شاید کم اهمیت به نظر برسد و در واقع اصلا به آن در بین عضوهای بدن اهمیت داده نشود.به راستی فایده داشتن ناخن چیست؟ انسان ها چه استفاده ای از ناخن هایشان میکنند ؟ چرا بعضی ها به ناخن هایشان اهمیت میدهند ، آنها را کوتاه و مرتب نگه میدارند و برخی برایشان اصلا مهم نیست که چقدر چرک و کثیفی زیر ناخن هایشان باشد. چرا برخی از ن و دختران ناخن های خود را بلند میکنند و به آن لاک میزنند و برخی برایشان مهم نیست ؟

انشا درباره ناخن طنز رعایت ساختمان بند
مقدمه
یکی از کوچک ترین استفاده های ناخن این بود ، شاید کمتر کسی به این نکته توجه کرده باشد و به خاطر این قدر ناخن هایش را بداند!استفاده های دیگری نیز از ناخن میشود ، برای مثال اگر بخواهید چسب نواری را باز کنید اما ناخن نداشته باشید چگونه اینکار را خواهید کرد؟

بند بدنه
با ناخن به راحتی چسب را میکنیم و از آن استفاده میکنیم ، برخی ناخن هایشان را بلند میکنند و به ان لاک میزنند یا حتی برخی ناخن مصنوعی خریده و بر روی ناخن اصلی میچسبانند چون معتقدند که این کار باعث زیبایی دستانشان میشود !

برخی نیز این نکته اصلا برایشان مهم نیست و معتقدند که ناخن بلند مانع انجام کارهایشان میشود و همیشه مزاحم است و اگر ناخنشان را بلند کنند دوروزه میشکند و مجبورند آنرا کوتاه کنند.

نتیجه
البته بلند کردن ناخن از نظر بهداشتی مشکل دارد و ممکن است میکروب ها و الودگی های زیادی در زیر آن جمع شده و به بدن انسان منتقل شود.

انشا درباره ناخن صفحه ۶۳ کتاب نگارش هفتم
امروز می خواهیم برای شما انشا درباره ناخن را بنویسیم و در این پست جمع‌آوری کنید انشا درباره ناخن بسیار جالب می باشد و باید با دقت کامل همراه با رعایت ساختمان بند کامل آن را بنویسید به زودی انشا را کامل در سایت قرار خواهیم داد و شما می توانید نظرات خودتان راجع به انشا درباره ناخن صفحه ۶۳ برای ما بفرستید.

ناخن شاید یکی از پر استفاده ترین عضوهای بدن باشد ، یکی از مهم ترین استفاده های آن خاراندن بدن است!این یک شوخی نیست ، هر از گاهی که برخی جاهای بدن انسان دچار خارش میشود آدم بسیار کلافه میشود ، و سریع سعی میکند به خاراندن آن قسمت این مشکل را برطرف کند.

اگر شخص ناخن های خیلی کوتاهی داشته باشد با یک جسم این کار را انجام میدهد .

یکی از کوچک ترین استفاده های ناخن این بود ، شاید کمتر کسی به این نکته توجه کرده باشد و به خاطر این قدر ناخن هایش را بداند!استفاده های دیگری نیز از ناخن میشود ، برای مثال اگر بخواهید چسب نواری را باز کنید اما ناخن نداشته باشید چگونه اینکار را خواهید کرد ؟

با ناخن به راحتی چسب را میکنیم و از آن استفاده میکنیم ، برخی ناخن هایشان را بلند میکنند و به ان لاک میزنند یا حتی برخی ناخن مصنوعی خریده و بر روی ناخن اصلی میچسبانند چون معتقدند که این کار باعث زیبایی دستانشان میشود !

برخی نیز این نکته اصلا برایشان مهم نیست و معتقدند که ناخن بلند مانع انجام کارهایشان میشود و همیشه مزاحم است و اگر ناخنشان را بلند کنند دوروزه میشکند و مجبورند آنرا کوتاه کنند.

البته بلند کردن ناخن از نظر بهداشتی مشکل دارد و ممکن است میکروب ها و الودگی های زیادی در زیر آن جمع شده و به بدن انسان منتقل شود.

انشا خنده دار درباره ناخن همراه با طنز
((ن)) مثل ناخن !!!
امروز صبح که از خواب بیدار شدم و می رفتم تا دست و صورتم را بشویم، یک دفعه یک چیز تیز رفت توی پام!

– آخ مامان!

این صدای من بود. تازه یک کمی هم اشک توی چشم های جمع شده بود. نشستم روی زمین تا ببینم پام چی شده که دیدم یک ناخن گنده رفته توی پوست پام و داره می خنده.

منم با عصبانیت کشیدمش بیرون و گفتم: ای بد جنس! حالا که انداختمت توی سطل آشغال می فهمی که نباید این کار را با من می کردی.»

اما ناخن اصلا نترسید و تازه زد و زیر خنده و گفت: خب بنداز، من چه تقصیری دارم؟ آقای پدر دیروز ناخن هایش را گرفت، وقتی داشت می رفت تا ما را بندازه تو سطل آشغال، من از لای دستمال افتادم بیرون!

حسابی عصبانی بودم و یک کمی هم پام می سوخت. همون جوری نشستم و با عصبانیت نگاهش کردم. ناخن هم من را نگاه می کرد که یک دفعه زد زیر خنده و گفت: اوه! ناخن هاش را نگاه کن چه بلند و زشته!» می خواستم برم بندازمش توی سطل که دیدم راست می گه. ناخن های من حسابی بلند شده اند و تازه لای آن ها هم کلی آشغال جمع شده!

شروع کردم به کج و معوج کردن ناخن ها تا بشکنمشون. داشتم با دندان هام حسابشان را می رسیدم که مامان مسواک به دست آمد بالای سرم و گفت: عرفان چه کار می کنی؟»

برای مامان تعریف کردم چه اتفاقی افتاده. مامان هم دست های من را توی دست هاش گرفت و گفت: آفرین که می خواستی ناخن هات را بگیری چون ناخن دراز مثل یک دست کثیف، می تونه ما رو مریض کنه، اما نباید با دندان این کار را انجام بدی. این طوری همه کثیفی ها به دهنت می ره و انگشت هات هم زخم می شه. مامان رفت و با یک ناخن گیر آمد و ناخن های من را گرفت.

دست هام حسابی خوشگل شدن! می خواستم ناخن گیر را از مامان بگیرم و ناخن های پام را هم کوتاه کنم که مامانی گفت: نه، شما الان نمی تونی و ممکنه پاهات رو زخم کنی. اگر یک کم صبر داشته باشی، وقتی بزرگ تر شدی، خودت می تونی ناخن هات را بگیری.»

بعد هم با مامانی رفتیم و ناخنی که روی زمین افتاده بود، انداختیم توی سطل آشغال.

دست هام را هم حسابی شستم و لای ناخن هام را هم تمیز کردم. مامانی باز هم برام درباره تمیزی ناخن ها گفت. اگه گفتی مامانی به من درباره ناخن ها چی گفت؟!

۱- ناخن ها از انگشت های ما مواظبت می کنند.

۲- ناخن های بلند ممکنه به دیگران آسیب بزنند.

۳- زیر ناخن های بلند کثیفی جمع می شود.

۴- ناخن را اصلا نباید با دندان گرفت.

۵- وقتی ناخن هایت را می گیری، حتماً آن ها را بندازی دور، چون ممکنه بره توی دست و پای کسی!


انشا درباره باد آورده را باد میبرد
امروز در خدمت شما هستیم با ضرب المثل باد آورده را باد میبرد که امروز بیشتر در فوتبال مورد استفاده قرار می گیرد به طوری که بازیکن بادآورده توپ را دریافت میکنند هیچ وقت نمی تواند دانلود کند ولی همیشه این درست نیست بعضی ها که تو باد آورده را تبدیل به گل کرد وجود دارد اساتید و دبیران و معلمان در مدرسه برای باد آورده را باد میبرد انشایی خواستند باز آفرینی مسئله را درخواست کرد ما این فرصت را موقت ایجاد کردیم محققان سایتی برای جواب و پاسخ تحقیق انشا درباره باد اورده راباد میبرد مثل نویسی صفحه ۳۹ کتاب نگارش ۱ برای شما پیدا کند به زودی این پست تکمیل خواهد شد و آدرس این پست را ذخیره کنید و چند روز دیگر به سایت برگردید تا جواب انشا را پیدا کنیم.

انشا درباره ی باد آورده را باد می برد
در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایرانیان و روم جنگ شود در این جنگ ایرانی ها پیروز شدند و قسطنطنیه پایتخت روم بود به محاصره ارتش ایران درآمد و سقوط آن نزدیک شد.

مردم را فردی را به نام هرقل به پادشاهی برگزیدند. هرقل چون پایتخت را در خطر می‌دید دستور داد که خزانه جواهرات روم را در چهار کشتی بزرگ نهادند تا از راه دریا به اسکندریه منتقل سازند تا چنانچه پایتخت سقوط کنند گنجینه رو به دست ایرانیان نیفتد.

این کار را هم کردند ولی کشتی ها هنوز مقداری در مدیترانه نرفته بودند که ناگهان باد مخالف وزید و چون کشتی ها در آن زمان با باد حرکت می کردند هرچه ملاحان تلاش کردند نتوانستند کشتی ها را به سمت اسکندریه حرکت دهند و کشتی ها به سمت سواحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیان بود در آمد.

ایرانیان خوشحال شدند و خزائن را به تیسفون پایتخت ساسانی فرستادند. خسرو پرویز خوشحال شده و چون این گنج در اثر تغییر مسیر باد به دست ایرانیان افتاده بود خسرو پرویز آنرا گنج بادآورد نام نهاد. از همین جا متوجه می شویم که چگونه ضرب المثل باد آورده را باد میبرد ساخته شده است.

داستانی درباره ی باد آورده را باد میبرد
به ماه خیره شده بود. صفحه سیاه آسمانِ همرنگ دلش را با نگاهش نوازش میکرد. در تاریکی مطلق، همراه با رفیق همیشگی اش، تنهایی، در کوچه ها پرسه میزد. به دنبال کسی میگشت. کسی که ردپای دردناکی بر روی قلبش گذاشت و به سرعت نوری که در نگاهش بود، در خاطره ها محو شد. کوچه ها بلندتر شده بودند و پیمودن آن راه چند متری برای جسم آن پسرک بی روح مانند راه چندین کیلومتری خستگی آور بود. راه میرفت و در خیالات خود غرق بود بی آنکه کسی نجاتش دهد. آری، او در خیالاتش زندگی میکرد…
دو سال و هفت ماه و سه روز از آن روز میگذشت. روزی که در آن خیابان نفرین شده، لبخند خورشیدوار دخترکی، دلش را روشن کرد و یک جفت چشم عسلی، تلخی زندگی اش را شیرین کرد. آه از آن چشمان شیرین دیوانه، که او را به جنون رسانده بود. موسیقی دلنواز صدایش مرهم درد های بی پایان پسرک شد و آغوش ‌گرمش چون مرهمی، زخم های التیام نیافته پسرک را تسکین داد.
کوتاه بود. کوتاه تر از برهم زدن چشم. آن لحظاتی که در کنارش آرامش را خریده بود، زود گذشت. دو ماه همراه روشنی بخش زندگی اش خاطره ساخت و الان دوسال است که همان خاطره ها مانند آهنگی در سرش تکرار میشود و تکرار میشود. دقیقه هایی با او حرف میزد و اکنون ساعت ها صدایش را در همه جا میشنود و میشنود. روز هایی به صورتش خیره میشد ولی الان نیست و این ماه است که انعکاس چهره روشن او را به چشمان منتظر پسرک نشان میدهد.
روزی که رفت…باران میبارید. از آن روز صدای چک چک باران همدم بی کسی هایش شد. روزی که رفت…شهر شلوغ بود. گویا همه شهر برای واقعه ای بزرگ و وحشتناک مراسم عزاداری گرفته بودند. روزی ک رفت…پسرک فقط خودش را سرزنش کرد، برای دلبستن، دلدادگی، دلگرمی و در آخر دلگیری، دلشکستگی و دلتنگی. آه از این دل که درد است و درمان ندارد.
زمان زیادی نگذشته بود. در یکی از روز های بی رحم پاییزی، پسرک همراه با تنهایی اش، بر روی برگ های مرده پا میگذاشتند و سنگ ها را با پا لگد میزدند. پسرک حال، به برگ های پاییزی میمانست. سرد، خشکیده، شکننده، بی روح و مرده. از کنار دکه رومه ای میگذشت. چشمش به نوشته ای خورد: باد آورده را باد میبرد” لبخند غمگینی زد و با خود گفت:
او فقط باد نبود، او طوفانی بود که بی خبر آمد و خانه دلم را ویران کرد و هرچه احساس و آرامش و زیبایی در وجودم خفته بود، با خود به یغما برد”…

نویسنده: مهسا اشتریان
نمونه دولتی فاطمیه کرمانشاه
مثل:, باد آورده را باد می برد!

گسترش ضرب المثل باد آورده را باد میبرد
موضوع:باد آورده را باد میبرد

آورده اند که در زمانهای قدیم خانواده ی فقیری در روستایی زندگی میکردند،که بر خلاف خودشان،همسایه ای داشتند بسیار ثروتمند که ثروت آنها به قدری بود که از دار دنیا بی نیازشان ساخته بود.
عیال این مرد فقیر وقتی زن همسایه را با آن همه طلا و افاده میدید به شوهرش سرکوفت میزد که تو عرضه ی پول درآوردن را نداری پس چرا همسایه ما انقدر ثروتمند و ما انقدر فقیر هستیم.
مرد فقیر در حیاط خانه شان نشسته بود و از نداری و از همه مهمتر به اخلاق های زن خود فکر میکردو در درون خود به شانس خراب و زندگی خود لعنت میگفت که یک باره باد تندی وزید و کلاه مرد را از سرش درآورد و به گوشه ای انداخت.
باد که آرام شد نرد از جای برخاست تا به دنبال کلاه خود برود ناگهان چیز درخشنده ای در کنار کلاه خود دید که توجه اورا به خود جلب کرد .
مرد آن را بر داشت و دید که مروارید است از خوشحالی در پوستش نمیگنجید ،خواست آن را به خانه ببرد که یک باره با خود گفت اگر این را به خانه ببرم و زنم این را ببیند فورا به بازار میبرد و میفروشد و با پول آن طلا میخرد تا با زن همسایه برابری کند و باز خودمان به نان شب محتاج میشویم ،پس بهتر است این را در پشت بام بگذارم تا هیچکس آن را نبیند و فردا ببرم بفروشم و با پول آن زندگیمان را بهبود ببخشم.
پس مرد به پشت بام رفت و مروارید را در جایی گذاشت و به خانه برگشت و با خیال آسوده و راحت که از فردا از زندگی نکبت خو خلاصی خواهد یافت خوابید.
صبح که بیدار شد با خوشحالی به پشت بام رفت تا مروارید را برداشته و به بازار ببرد وقتی به پشت بام رسید،خبری مروارید نبود و این صحنه برای مرد بسیار دلخراش و ناراحت کننده بود .
با ناراحتی بسیار به خانه برگشت و با نا امیدی مشغول خوردن صبحانه شد که از زن خود شنید که شب باد تندی وزیده است .به فکر فرو رفت و با خود گفت باد آورده را باد میبرد.


مقدمه: همانطور که می دانیم در اسلام بسیاری از کارها در کتاب خدا و به دست بزرگان منع یا حرام اعلام شده اند، در میان بسیاری از آن ها چه از نظر سلامت، چه از نظر سود برای خودمان، موثر و مفید خواهد بود. بنابراین بهترین گزینه فرمان برداری و اطاعت از آن هاست.

تنه انشاء:همیشه این ضرب المثل بوسیله ی بزرگان و پدر و مادر نقل و قول و گوش زد شده است اما ما همیشه یا گاهی، درک درست از این ضرب المثل ها نداشته و با پشت گوش گذاشتن از اجرا و اطاعت آن ها شانه خالی کرده ایم. همیشه به ما گفته اند که زود قضاوت نکنیم یا در کارها شتاب زدگی نداشته باشیم، زیرا همه ی کارهای منفی و خلاف عقل را دستور شیطان می دانیم، به دلیل آنکه اگر در کارها عجله کنیم، کمترین دقت را در آن کارمی گذاریم و بزرگترین صدمات را ممکن است به خود یا دیگران وارد کنیم. زیرا با صدمه رسیدن و به عمل نیامدن اهداف ما، شیطان را که دشمن انسان است شادمان می کند و انسان را به اینگونه کارها و انجام کارهای ناپسند وسوسه می کند و انسان مستعد و سست ایمان نیز حرف شیطان را گوش داده و در نهایت دودش را به چشم خود وارد می کند. بهترین گزینه و درست ترین گزینه آن است که به هشدارها و نصیحت های بزرگان گوش دهیم و دست به عمل خطرناک نزنیم.


متن انشا فیلش یاد هندوستان کرد :

همانطور که می دانیم فیل یکی از حیوانات رایج در هندوستان است که بیشتر مردم از این حیوان برای حمل و نقل بارهای خود استفاده می کنند و به عنوان یکی از جاذبه های کشور نیز به حساب می آید و مردم جهان از سرتاسر دنیا می روند تا از این حیوان بزرگ اما دوست داشتنی دیدن کنند. یکی از نکاتی که در مورد فیل ها حائز اهمیت است هوش و حافظه ی فیل ها است به طوری که فیل ها هرگز کسی را که با او دیدار داشته اند را فراموش نمی کنند و یا هرگز مکانی را در آنجا بوده اند از دیاد نمی برند.

نقل شده است که یکی از تاجران بلند آوازه ی کشور هندوستان سفر می کند و از برای کسب درآمد فیلی را خریداری می کند تا با بردن آن به جای جای جهان از آن درآمدزایی کند و به قول معروف پول حسابی به جیب بزند اما بعد از گذشت چند ماه که فیل را به اینطرف و آنطرف می برد، فیل گوشه گیر شد و گوشه ایی می نشست و دیگر بلند نمی شد .

انشا درباره جلسه امتحان مهارت های نوشتاری نهم صفحه ۸۱ نهم
تاجر از این اوضاع به ستوه آمده بود طبیب های شهر را خبر کرد اما از هیچکس کاری برنیامد، از میان آنها طبیبی خبره و با تجربه به تاجر گفت که شاید فیل یاد هندوستان کرده و دلش برای شهر و دیار خود تنگ شده است. تاجر که اوضاع را خراب دید و روز به روز از درآمدش کم می شد تصمیم گرفت قبل از ورشکستگی چاره ایی بیندیشد و راهی بیابد.

به همین جهت بار سفر بست و به هندوستان بازگشت. تا فیل دیگری خریداری کند اما همین که به هندوستان رسید متوجه شد که فیل پاهایش را محکم به زمین می کوبد و خرطوم خود را تکان می دهد. مانند آنکه فیل از شادی می رقصد آن موقع بود که تاجر به یاد حرف طبیب افتاد و فهمید که فیل تنها یاد هندوستان کرده بود و هیچ مشکلی نداشت. بعد از آن این مثل زبان به زبان نقل شد و هرکس به یاد گذشته ی خود می افتاد و غمبرک می گرفت می گویند فیلش یاد هندوستان کرده است.

انشا درمورد درباره ضرب المثل باز فیلش یاد هندوستان کرد صفحه ۲۶ و ۲۷ کتاب نگارش ۳ پایه دوازدهم


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بخاری معرفی سدهای استان خوزستان parand-newcity فایل مدارس آساکو . تولید کننده انواع درب آسانسور در اصفهان منجنیق کتابدارانه و دانش شناسانه بیندیشیم... حامی طبیعت سایت مقالات خانه دوست آموزش تعمیرات لوازم الکترونیکی و وسایل